
حالوهوای زائران بینالحرمین پس از حمله رژیم صهیونیستی
سمیه موسوی از اهالی خیر محله فرهنگیان و مجتمع ولایت است که چندروز پیش از عید غدیر پیام داد و گفت: «حلال کنید، برای زیارت حرم اهلبیت (ع) راهی کربلا هستم.» ما هم التماس دعا گفتیم و او رفت. سمیهخانم هنوز در کربلا جاگیر نشده بود که خبر حمله رژیم صهیونیستی به شهرهای کشورمان مثل بمب منفجر شد.
او خودش آنجا بود و دلش اینجا، اما نه راه پس داشت و نه راه پیش. باید میماند تا تکلیف برگشتش به کشور معلوم شود. خلاصه پس از کلی ایندر و آندر زدن، او و همسفرانش از مرز زمینی شلمچه وارد ایران شدند و با قطار خودشان را به مشهد رساندند.
روزهای پرتنش سفر و ماجرای برگشتش خاطرات جالبی را به همراه داشته است.
تلاوت قرآن برای سلامتی هموطنان
سفر کربلا برای سمیه موسوی همیشه یک آرزوست، حتی اگر آن را هرسال تجربه کند. خودش میگوید: برای این سفر کلی ذوق و شوق داشتم. مدتها پیش بار سفرم را بسته بودم و از اینکه قرار بود عید غدیر در حرم امامحسین (ع) و حرم حضرت ابوالفضل (ع) باشم، قند توی دلم آب میشد.
اما برای سمیه موسوی این سفر با همیشه متفاوت بود. پنجشنبه به کربلا رسید و جمعه را با خبر حمله هوایی رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان شروع کرد.
سمیهخانم میگوید: خیلی دلم گرفته بود. اول زنگ زدم به همسر و فرزندانم که در مشهد بودند و بعدش هم به پدر و مادر و خواهر و برادرم که در اهواز و دزفول زندگی میکنند. همهشان نگران بودند، اما من سعی کردم کمی آرامشان کنم.
بعد هم سری به خانمهای کاروان زدم و دیدم خیلیها دستوپایشان را گم کردهاند. با خودم گفتم اینطور فایده ندارد و همهشان را جمع کردم و رفتیم حرم. در بینالحرمین نشستیم و برای سلامتی نیروهای نظامی و مردم کشورمان قرآن خواندیم. همین قرآنخواندن کمی دل خانمها را آرام کرد.
فریاد مرگ بر اسرائیل در بینالحرمین
سمیهخانم با تعداد زیادی از زائران ایرانی هر روز در بینالحرمین جمع میشدند و فریاد مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا سرمیدادند. در بینالحرمین بود که متوجه نفرت جامعه مسلمان از صهیونیستها شدم. وقتی ما شعار میدادیم، خیلی از مردم عراق هم به جمع ما اضافه میشدند و با هم برای نابودی رژیم صهیونیستی دعا میکردیم و شعار میدادیم.
در بینالحرمین نشستیم و برای سلامتی نیروهای نظامی و مردم کشورمان قرآن خواندیم و کمی دلمان آرام شد
حمله متقابل کشورمان به سرزمینهای اشغالی از همان جمعهشب آغاز شد و برخی موشکها از آسمان عراق به سمت سرزمینهای اشغالی پرواز میکرد. مردم عراق با دیدن این موشکها خوشحالی میکردند.
سمیهخانم میگوید: یکبار برای خرید دارو به داروخانه رفتم. فروشنده که فهمید ایرانیام، هنگام تحویل داروها گفت: «شما ایرانیها آبروی اسلام را حفظ کردید.» بعد هم برای سلامتی من و همه هموطنان دعا کرد.
بازگشت از مرز شلمچه
سمیه موسوی و همسفرانش پس از چند روز معطلی در خاک عراق، سرانجام از مرز شلمچه وارد ایران شدند و بعدش هم با قطار اهواز به مشهد به شهرمان بازگشتند. سمیهخانم میگوید: وقتی به خانه و نزد خانوادهام رسیدم، یک نفس راحت کشیدم. واقعا دوست داشتم در این وضعیت کنارشان باشم.
او ادامه میدهد: البته خوب شد آمدم. خانمهای مجتمع کمی غمگین بودند. فردای روز برگشتنم، بازارچهای راه انداختم و خانمها را دور هم جمع کردم تا در موقعیت جنگی کشور، قوت قلبی برای هم باشیم.
* این گزارش چهارشنبه ۴ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۲ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.